چرا در برخي از سوره هاي قرآن«اللّه» بسيار زياد به كار رفته و در برخي سورهها كمتر؟ مثلاً:سوره«طه» و سوره «حج» از نظر تعداد صفحات تقريباً مساويند ـ هر يك ده صفحه ـ ولي در سوره حج، هفتاد و پنج بار لفظ «اللّه» تكرار شده و در سوره طه تنها شش بار اين لفظ به كار رفته است و در عوض در سوره طه چهار بار لفظ «رحمان» به كار رفته كه در سوره حج ، اصلاً به كار نرفته است.
سوره مريم اگر چه از سوره حج كوچكتر است و تقريباً سه چهارم آن است؛ولي تنها هشت بار لفظ«اللّه» را در خود جاي داده است؛ اما در عوض شانزده بار لفظ«رحمان» در آن به كار رفته است و ركورد دار است و هيچ سورهاي به پاي آن نميرسد.
اگر سوره توبه را نيز در فهرست مقايسهاي خود بياوريم،نتيجهها جالبتر ميشود؛ زيرا سوره توبه اگر چه بيست و يك صفحه است و تقريباً دو برابر سوره طه و از مجموع طه و مريم كمي بيشتر است؛ ولي تعداد كلمه«اللّه» هاي آن حدود صد و هفتادتاست، حدوداً ده برابر مجموع كلمه«اللّه» هاي آن دو سوره است و اصلاً لفظ«رحمان» در سوره توبه و سوره حج يافت نميشود.
از هشت باركلمه«اللّه» به كار رفته در سوره مريم سه تاي آن«من دون اللّه» ميباشد كه در واقع بار معنايي عبارت روي اين كلمه نيست،لذا مورد بحث قرار نميدهيم. و تنها به اين نكته اشاره ميكنيم كه چون مسيحيان و يهوديان، تعبيرهاي ديگري از خداوند داشتند و لفظ«اللّه» در نزد آنان شناخته شده نبود،قرآن اين لفظ را در آن داستان به كار نبرده،مگر از زبان حضرت عيسي «اني عبداللّه» و….
اما در سوره توبه و حج كه مخاطبش مردم مكه بودند،لفظ«اللّه» را ميشناختند و نامههايشان با «بسمك اللهم» شروع ميشد و اگر از آنان پرسيده ميشد؛ زمين، آسمان و … را چه كسي آفريده، ميگفتند:«اللّه».1
پس لفظ «اللّه» در نزدشان شناخته شده بود و در مقابل«رحمان» را نميشناختند به گونهاي كه وقتي به آنان گفته شد؛ براي «رحمان» سجده كنيد،گفتند:«رحمان» چيست؟
«و اذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن… و زادهم نفورا؛و چون به آنان گفته شود براي [خداي] رحمان سجده كنيد ميگويند«رحمان» چيست؟ … و بر رميدنشان ميافزايد».(سوره فرقان، آيه 60)
آنگاه قرآن نيز براي اين افراد اصلاً لفظ«رحمان» را به كار نبرد و الفاظ مناسب با فهم و طبعشان را به كار برد.
1. قرآن نه تنها در بيان معارف خويش لفظهاي استعمال شده در بين مردم حجاز را به كار برده؛ بلكه براي بيان عقايد اقوام ديگر نيز از الفاظ متداول در نزد همان اقوام استفاده كرده است.
2. قرآن از زبان حضرت عيسي«اني عبداللّه»2 يا «و ان اللّه ربي و ربكم»3 را به كار برد تا روشن سازد اگر چه مردم لفظهاي ديگري را به كار ميبرند؛ ولي حقيقتي كه حضرت عيسي(ع) دنبال آن بود همان«اللّه» ذات داراي همه كمالات بود.
3. اينكه برخي از دانشمندان غربي ميگويند: نميتوان بين قرآن و انجيل يا قرآن و تورات مقايسه كرد و برتري يكي بر ديگري را يافت؛ زيرا كه هر يك زبان و ادبيات خاص خود را دارند، نظير شعر سعدي و شعر حافظ كه هر يك ويژگي خودشان را دارند. اين مقايسه و مطلب درست نيست؛ زيرا قرآن در هنگام بيان قصههاي انبياي هر قوم، زبانشان، كلماتشان و اصطلاحات همان قوم را مطرح ساختهاست. بنابراين جملاتش نظير شعرهاي سعدي و حافظ نيست كه در دو قالب و دو سبك جدا باشد؛ بلكه در همان قالب كتابهاي پيشين سخن گفته؛ اما برتريهايي دارد كه اين كتاب را«مهيمن» و داراي سيطره بر آنها قرار داده است.
1.سوره عنكبوت آيه 61 و 63،سوره لقمان آيه 25،سوره زمر آيه 38 و سوره زخرف آيه 87.
2. سوره مريم، آيه 30 .
3. سوره مريم، آيه 36.